روایت یک تخریب‌چی از پنج ضلعی‌های کربلای پنج
ادامه راه خون شهدای کازرون
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 103
بازدید هفته : 108
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 76283
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
روایت یک تخریب‌چی از پنج ضلعی‌های کربلای پنج
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در چهار شنبه 20 دی 1391 |

روایت یک تخریب‌چی از پنج ضلعی‌های کربلای پنج

خبرگزاری فارس: شب‌های عملیات، شب قدر بود برای اونایی که سبکبال بودند. اینها روح مجرد و ملک نبودند. بلکه انسان‌هایی بودند که از خود رها شده بودند و می‌رفتند که روی سکوی پرواز قرار بگیرند و به معشوقشون برسند.

خبرگزاری فارس: روایت یک تخریب‌چی از پنج ضلعی‌های کربلای پنج

 

 

 

  شب‌های عملیات، شب قدر بود برای اونایی که سبکبال بودند. اینها روح مجرد و ملک نبودند. بلکه انسانهایی بودند که از خود رها شده بودند و می‌رفتند که روی سکوی پرواز قرار بگیرند و به معشوقشون برسند.

ما روضه خون‌های گردان‌ها، کارمون رو خوب بلد بودیم. مثل تدارکات که شب عملیات جیره جنگی و غذاهای خوب می‌داد. البته غیر اون غذاهایی که مسموم شده بود و بچه های لشگر ده یادشون میاد که شب عملیات کربلای 5 اون چلو گوشت، توی مشمای فریزر چه کرد با اونها، که اینجا جای گفتنش نیست.

از بعضی از فرمانده گردان‌ها شنیدم که درحین درگیری در 5 ضلعی شلمچه هر وقت ستون نیروها به دلیلی زمین‌گیر می‌شد، وقت حرکت بعضی از نیروها برای قضای حاجت پخش و پلا شده بودند.

کلام گم نشه؛ ما روضه خونها، اشعار ناب و پر زورمون رو شب عملیات خرج می‌کردیم.

شب کربلای 5 بود که برای بچه هایی که به خط می‌رفتند و ریا نشه خودم هم یکی از اونها بودم. میخوندم که

 

خوشا سیمای آن دلدار دیدن

حضور حضرت مهدی رسیدن

کنار یار در سنگر نشستن

سلامی گفتن و پاسخ شنیدن

 

این اشعار اشک خودم رو اول در می‌آورد و بعد اشک بچه هارو. و آخر این اشعار اینجوری تموم می‌شدکه:

 

نوای نینوا دارد بسیجی

صدای آشنا دارد بسیجی

درون جبهه میبینی که در سر

هوای کربلا دارد بسیجی

به روی سینه و پشت بسیجی

نوشته یا زیارت یا شهادت

 

شاید شمای خواننده، این متن رو تا اینجا خوندی خسته شدید اما اونایی که داشتند می‌رفتند تا در حجله شهادت، مرگ رو به بازی بگیرند آنقدر با اشتیاق گوش می‌دادند و مثل باران اشک می‌ریختند.

به یکیشون گفتم: میگن مرگ هول داره، شهادت که اوج سعادته، چرا اینقدر گرفته ای؟ اون که شهید هم شد گفت:دستم خالیه...

اینها مقدمه شد برای معرفی یک شهید تخریبچی که بچه خرانه بود. خزانه جنوب ترمینال جنوبه. خونه این شهید توی کوچه تنگی است که به قول جنوب شهری ها کوچه آشتی کنونه.

شاید کل خونه اونها چهل متر نباشه اما از این محل دلاور مردانی جبهه رو عطراگین کردند که نام اونها نقل محافل عرشیان است.

شهید صبرعلی کلانتر قبل از عملیات کربلای 1 وارد گردان تخریب لشگر ده شد. در قدم اول که خودش رو معرفی کرد و گفت من بچه خزانه ام و از نوع شرورش هستم، بعضی ها گفتن فضای معنوی تخریب جای امثال این بچه ها نیست. اما صبر علی به ظاهر کم سواد در ظرف یکی - دو ماه آنچنان اوج گرفت که اخلاص از سر و روش می‌بارید. هر جا کار بود صبرعلی سر ستون بود، تا اینکه بعد از کلی دعا و ثنا نامش جزء غواصان خط شکن عملیات کربلای 5 خونده شد. آنقدر ذوق کرد و خوشحال شد که دو سه تا ماچ آب دار نثار من کرد. اما مشکل این بود که قدش بلند بود و لباس غواصی اندازه اش نبود. 

صبرعلی برای خودش یک دست لباس جور کرد و مهیای عملیات شد. شب عملیات کربلای 5 برای زدن معبر و باز کردن موانع مقابل دژ شلمچه  با گردان حضرت علی اکبر(ع) حرکت کرد. صبرعلی علاقه زیادی به خانوم حضرت زهرا(س) داشت و نام بی بی دو عالم بر زبانش بود که گلوله های دشمن در داخل آبگرفتگی مقابل دژ شلمچه سینه و پهلویش را دریدند.

او در نیمه شب  19 دیماه 65 در عملیات کربلای 5 آسمانی شد.

 

 

عکس بالا نزدیک غروب روز 18 دیماه 65 گرفته شده. پشت سر ما عقبه گردان‌های و واحدهای عملیاتی لشگر ده سیدالشهداء(ع) معروف به پل های هفتی - هشتی است. اینجا سکوی پرواز اکثر شهدای کربلای 5 لشگر ده سیدالشهداء(ع) است. این حقیر پشت وانت در حال کشیدن لپ حاج محمد تیموری هستم، شهید مجید سیب سرخی هم به زور خودش رو توی عکس جا داد و نفر اول سمت راست قرار گرفت و شهید صبرعلی کلانتر با کلاه آبی به سر و شال مشکی به گردن داخل وانت ایستاده. میرود تا ساعاتی دیگر مهمان ملکوتیان شود.

* راوی: جعفر طهماسبی


شهدای کازرون

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: روایت, تخریب, چی, پنج, ضلعی, کربلای, پنج,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...